جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ | ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری | ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
هدر بالا
  1. اجتماعی
یکشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸ ۱۱:۴۷
زمان مطالعه: 3 دقیقه
با تجاوز رژیم بعث عراق به خاک کشور، نیروهای مردمی سراسر کشور به جبهه اعزام شدند.

به گزارش پیام‌خبر؛ با تجاوز رژیم بعث عراق به خاک کشور، نیروهای مردمی سراسر کشور به جبهه اعزام شدند. نخستین اعزام در شهرستان کازرون تقریباً هفته سوم مهر ماه ۵۹ بود. ایثارگران و رزمندگان آن روز با تسلیحات از رده خارج شده ارتش همچون ام.یک. یا برنو، تیربار برنو و بازوکا مسلح و عازم جبهه بودند.۱ از خانواده ما نیز دو برادر۲ و یک پسر عمو۳ و پسر خاله همراه بودیم. شاید نخستین حضور او در بسیج و بدرقه فرزند و یا فرزندانش همین یک بار بود. اعزام‌های بعدی خداحافظی در منزل و یا در مغازه‌اش بود و خواندن ذکر "فالله خیر حافظاً و هو ارحم الراحمین" و دیگر اذکار که بعدها فهمیدم که او فرزندش را به خدا می‌سپارد. از رفتن ما تا برگشتن‌مان منتظر بود و هیچ‌گاه گله‌ای نکرد. خدا می‌داند در این مدت چند بار زنده می‌شد و می‌مرد. اما ما سکوتش را بعنوان رضایت می‌گرفتیم و همینطور بود در حالی که دل‌شوره‌های درونیش را نمی‌دیدم و نمی‌فهمیدیم. نه من بلکه هزاران رزمنده دیگر، تحمل پدر، صبر او و دوری از فرزند را نمی‌دانستیم. حتی نمی‌دانستیم که پدران و مادران شهدا "اصل ایثار" هستند نه ما. تنها یک بار بخاطر عجله رفتن به جبهه فرصت خداحافظی پیش نیامد. همان دفعه بود که برایم نامه نوشت و گفت: مگر من از رفتن به جبهه تو ناراضی بودم و یا جلوت را می‌گرفتم که خداحافظی نکردی؟ هنوز پس از سال‌ها فوتش، وقتی این جمله را بیاد می‌آورم بر خود می‌لرزم و خجالت می‌کشم. نکند او حلالم نکند. امروز همه ما پدر شده‌ایم و می‌فهمیم فرزند داشتن یعنی چه و از دست دادنش یعنی چه. پس از شهادت برادرم (شهید محسن پیروان) یکبار تا بسیج همپایم شد و سخن می‌گفت و من گوش می‌کردم... اما تصمیم من رفتن بود و او محکوم تصمیم من. چقدر سخت است پدری فرزندش را پند دهد و فرزند فقط سکوت کند و راه یافته را ادامه دهد. در طول دوران گاهی دو فرزند و تا آخر یک فرزندش در جبهه بود و خم به ابرو نیاورد و در شهادت فرزندش گریه نکرد و فقط به ذکر خدا پرداخت. سرنوشت پدران همه ما و همه شهدا اینگونه بود. مادرم می‌گفت همان روزی که شبش پدرم۴ فوت کرد، از صبح به من می‌گفت پسرم (شهید محسن) آمده است. برای ناهار غذای خوبی برایش بپز. و من بی‌توجهی می‌کردم و نمی‌دانستم یعنی چه؟ دوباره برای شام نیز همین جمله را تکرار کرد. به مسجد رفت نماز مغرب و عشا را خواند و برگشت. گفت: شام برای پسرم چه کردی؟ مانده بودم چه می‌گوید. شام را خورد و کمی بعد به نماز شب ایستاد. تعجب کردم همیشه نیمه شب اما امشب! مثل همیشه زود خوابید... اما این بار برای همیشه با یاد فرزند شهیدش. بیاییم این روزها بجای تجلیل از شهدا، از پدران و مادران شهدا تجلیل کنیم که فردا دیر است. باید به تاریخ گفت ابتداء پدران و مادران شهدا و ایثارگران ایثارگری کردند و سپس فرزندان‌شان. ----------------------------- ۱-نخستین نیروهای مردمی کشور که مسلحانه به جبهه اعزام شدند، نیروهایی کازرون به فرماندهی شهید دکتر علی‌اکبر پیرویان بودند. این نیروها پس از اعزام با هماهنگی ستاد جنگ‌های نامنظم به جبهه سوسنگر و هویزه اعزام شدند. ۲-حاج عبدالحسین پیروان و محمدحسن پیروان ۳-سردار شهید شکرالله پیروان ۴-مرحوم حاج عباس پیروان (پدر شهید محسن پیروان)

 

کد خبر 134192

 

مطالب مرتبط

دیدگاه ها

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید