جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ | ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری | ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
هدر بالا
  1. اجتماعی
سه شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۳:۰۵
زمان مطالعه: 13 دقیقه

در گفت وگویی اختصاصی با پیام خبر مطرح شد؛

هنر نزد حافظ یک سپهر معنایی است/حافظ فیلسوف هنر نیست

هنر نزد حافظ به یک سپهر معنایی ارجاع می دهد و ما با یک تکثر در معنا و چند معناگونگی مواجه هستیم، هنر در آثار حافظ گاهی فن شعر است و غالب مواقع عشق.

سیامک صاحبی، پیرامون ارتباط هنرمدرن و زیبا شناسی مدرن با مفهوم هنر نزد حافظ به خبرنگار پیام خبر گفت: فلسفه هنرمدرن و زیباشناسی مدرن، از آرای دکارت و کانت سرچشمه می­ گیرند و در فلسفه زیبا­شناسی مدرن، هنر و زیبایی در ارتباط با سوژه معنا پیدا می‏ کند، سوژه­ ای که مراد از آن انسان است. این زبان­شناس ادامه داد: از منظر فلسفه هنرمدرن، اثر هنری ابژه‏ ای است در ارتباط با سوژه انسانی، یعنی اینکه هنر در ارتباط با احساسات و ادراکات انسان معنا می یابد  و از همین رو، این شیوه ادراک و احساس و تجربه زیسته فردی و جمعی انسان است که منجر به تولد اثر هنری می‏ شود و همین احساسات و ادراکات و تجربیات انسان هست که به دریافت و تفسیر و بازیابی اثر هنری منجر می شود. وی افزود: اما مفهوم زیبایی­ شناسی هنری و نگاه به هنر در سنت شرق، در ایران و خاور دور، در دنیای اسلام و دنیای مسیحیت؛ با فلسفه هنرمدرن هم جهت نیست. در آنجا اثر هنری ساحتی وجود شناختی دارند. این نشانه­ معنا­شناس گفت: در شرق مفاهیم هنر و زیبایی به امور جهان، حقیقت جهان و با کل هستی پیوند خورده ‏اندو در این سنت، هنر تجلی جمال الهی در آیینه خیال هنرمند است. مفهوم هنر در زیباشناسی اسلامی بیان یک حقیقت معنوی به بهترین فرم و شکل ممکن آن با بهره بردن از بهترین ابزار (شعر، معماری و ...) می باشد. در تاریخ هنراسلامی نیز از هنر به معنای فضیلت، کمال، دانش، تقوا، جوانمردی و فتوت به کار رفته­ است. این استاد دانشگاه اضافه کرد: پس در مواجهه با مفهوم هنر از منظر زیبا­شناسی مدرن و زیبا­شناسی شرقی با دوسویه­ ی متفاوت روبرو هستیم و بالطبع، تفکر و سنت هنری غالب در زمانه­ ای که شعر حافظ در بطن و متن آن سروده می‏شود ناظر به همین نگاه هنر به­ مثابه بازنمود حکمت و بیان یک حقیقت معنوی می­ باشد. از همین رو نیز هست که می ­شود شاعر، معمار و موسیقی‏دان را در زمره حکما برشمرد. دکتر صاحبی تصریح کرد: در بحث از رابطه مفهوم هنر نزد حافظ و فلسفه هنر معاصر، بایست بر این نکته تاکید ورزید که حافظ فیلسوف هنر نیست که نظریه هنری صادر کرده باشد و یا در خصوص مفاهیم و ارزش‏های زیباشناسی سخن گفته باشد، بلکه حافظ در کار یک تولید زبانی خیال انگیر، خلاق و بدیع است. مخلص کلام آن که: وقتی از فلسفه هنر مدرن صحبت می‏کنیم از یک نگرش سوژه محور و انسان محور صحبت می‏کنیم  اما وقتی از گفتمان هنری مسلط در قرن 8 هجری قمری صحبت می‏کنیم، هنر تجلی جمال الهی، بیان حقیقت و بازنشانی امر حِکمی می­ باشد. بر همین قرار، مفهوم هنر و امر زیبا در عصر حافظ از اساس و بنیان با نگرش زیباشناسانه عصر مدرن به هنر متفاوت است و بایست بگوییم دو راه متفاوت را در پیش داشته­ اند و ارتباطی با یکدیگر ندارند. البته این موضوع نافی آن نیست که در مبحث تفسیر و مواجه با متن از امکانات و رویکردهای هرمنوتیک مدرن بهره ببریم. هنر نزد حافظ به یک سپهر معنایی است این پژوهشگر و زبان­شناس در پاسخ به این سوالات که حافظ هنر را به چه معنا به کار ‏برده است و اگر از اهل هنر سخن می‏گوید آیا منظور همان اهل عرفان هستند  و آیا حافظ به هنر معنای عرفانی بخشیده است؟ گفت: در یافتن پاسخی برای این پرسش نخست از یک روش­ شناسی متناسب بهره ببریم که کمتر متهم به تفسیرات «مِن عندی» بشویم. از همین رو، مطالعه شبکه نشانگانی و شبکه معنایی واژگان، بهره­ جستن از همنشینی­ های واژگانی و امکانات جانشینی در کلام، تقابل­ ها و تباین­ ها، گزینش ها و آمیزش­ های واژگانی، دلالت­ های صریح و ضمنی، مطالعه ترکیبات ساخته­ شده از واژه مورد نظر، و دیگر روال ­های کشف معنا در حوزه­ ی شعرشناسی میتواند به ما کمک کند تا وجه غالب و روند کلی مفهوم هنر نزد حافظ را بیابیم. صاحبی عنوان کرد: هنر نزد حافظ یک ارجاع ثابت ندارد و یک امر مشخص و واحد نیست. در حقیقت هنر نزد حافظ به یک سپهر معنایی ارجاع می‏دهد و ما با یک تکثر در معنا و چند معناگونگی مواجه هستیم اما با همه این احوال از یک وجه غالب و روند کلی و مفهوم مسلط می­ توان صحبت به میان آورد. وی ادامه داد: در ابیاتی حافظ از فن شعر سخن می‏ گوید و مدلول لفظ هنر در آن ابیات یکی از صنایع ظریفه است. به عنوان نمونه در بیت: اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست/ زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست، حافظ درباره تولید زبانی و شعر به مثابه هنری کلامی سخن به­ میان آورده است یا در بیت: حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی/ هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت، فصاحت کلام و بلاغت شعری مورد نظر است. اما در ابیات دیگر  اشعار حافظ هنر در معنای نیک اندیشی، فضل و دانش و تقوی، حکمت، حسن خلق و وفا  خرم­دلی، عاری از تزویر و ریا بودن نیز آمده است. کمال سر محبت ببین نه نقص گناه/ که هر که بی‌هنر افتد نظر به عیب کند عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو/ نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است/ حیوانی که ننوشد می و انسان نشود شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش/ گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم در تقابل هنرمند و بی­ هنر، مثبت­ اندیش و منفی­ نگر آن کس که نقص گناه می‏بیند و نفی حکمت می­ کند بی هنر است و  آن که کمال سر محبت می­بیند و واقع­گرایانه با جهان پیرامون خود مواجهه می­ کند برخوردار از هنر. صاحبی افزود: هنر در نگاه حافظ زیبایی نیز معنا می‏ شود، ، زیبایی را به هنر برمی‏ گرداند و می‏گوید اکنون که خصلت نکورویی هست به دنیای هنر دلدادگی و دلبری وارد شده است. هنر نزد حافظ در غالب اشعار عاشقی است این حافظ­ پژوه افزود: اما در غالب ابیات دیگر که لفظ هنر به­ کار رفته­ است، حافظ هنر را در معنای فن شریف عاشقی و حدیثی از دلبری و دلدادگی به­ کار می­گیرد و هنر را با عشق­ ورزی معادل می‏ داند. آن­جا که می­گوید: بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش/ که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری و آنان که اندک مایه­ای از حسن دارند را هم به واردی هنر عشق­ورزی فرا می­خواند: چون شمع نکورویی در رهگذر باد است/ طرف هنری بربند از شمع نکورویی و کمال هنر را در خوش­دلی و خرم­دلی و نیکو صورتی و نیکو سیرتی می­داند: آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست/ چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک/ لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست و هشدار می­دهد که به نیم­ جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عشق ورزی و کار و بار دلداری بی­ بهره است و بایست نمرده بر او به فتوای حافظ نماز برد. لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد/ هزار نکته در این کار و بار دلداریست قلندران حقیقت به نیم جو نخرند/ قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست حافظ پا را فراتر می­ گذارد و طی اعلامیه­ ای که صادر می­ کند، عنوان می­ دارد که عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش/ تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام. در حقیقت، هنر چمدان­ واژه­ ایست که عشق و شباب و رندی را در خود دارد. ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در جایی دیگر نیز می‏ گوید؛ عشق می‌ورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود مسلمانان مرا وقتی دلی بود/ که با وی گفتمی گر مشکلی بود ز من ضایع شد اندر کوی جانان/چه دامنگیر یا رب منزلی بود هنر بی‌عیب حرمان نیست لیکن/ ز من محروم‌تر کی سائلی بود مرا تا عشق تعلیم سخن کرد/ حدیثم نکته هر محفلی بود صاحبی در جمع­ بندی پاسخ به این سوال چنین مطرح کرد که : به این ترتیب می­بینیم در سپهر معنایی مورد ارجاع لفظ هنر نزد حافظ وجه غالب و روند مفهومی کلی به سمت عشق و کار و بار دلداریست. البته تفسیر عشق با مخاطب شعر است و وی می‏ تواند در هر سطحی متن را معنا کند و یا از خود متن کمک گرفته و در درون خود متن تفسیری برای عشق و عشق­ ورزی به مثابه یک هنر بیابد و ما در اینجا ورودی به این مبحث نخواهیم داشت. فارسی زبان شاعری این سرزمین است صاحبی در پاسخ به این پرسش که آیا زبان عامیانه با زبان ادبی در اشعار حافظ همنشینی و همبستگی دارد عنوان کرد: ابتدا باید این را مشخص کنیم که آیا در مورد گفتار روزمره مردم صحبت می‏کنیم یا خیر و آیا در خصوص زبان قشر خاصی سخن می‏گوییم یا خیر، آیا گفتار روزمره افراد را در برابر شعر قرار می‏‏دهیم؟ یا اینکه زبان مردم کوچه و بازار عصر حافظ را در برابر زبان شعر حافظ قرار می دهیم؟  منظور از کلام عامه کدام است؟ وی ادامه داد: در این خصوص نکته ای که نمی‏توان نادیده گرفت این است که زبان فارسی، زبان میانجی تاریخی مردم ایران است، در میان گویش‏ های مختلف و زبان‏ هایی که در حوزه فرهنگی ایران رایج است زبان فارسی یک رشته واصل میان آنهاست و کمک می‏کند مردم در ایران فرهنگی با هم در ارتباط باشند. فارسی در حقیقت زبان مکاتبات درباری ، زبان اداری، و زبان شاعری در این سرزمین است. یعنی در حقیقت حافظ و سعدی با این زبان شعر می‏گویند، اما زبان حافظ و سعدی درکوچه و بازار و با اهل و عیال خانه فارسی نیست و به گویش شیرازی میانه قدیم تکلم می­کنند. این فرهنگ پژوه افزود: گونه زبانی عامه مردم روزگار حافظ گویش شیرازی است، مردم عصر حافظ و سعدی یعنی قرن7 و 8  تا قرن 11 که «شاه داعی الله» و «بوسحاق ابوالاطعمه» شعر سروده اند مردم در کوی و برزن شیرازی صحبت می‏کنند. پس مردم عامه عصر حافظ فارسی صحبت نمی‏کردند و فارسی زبان شاعری است. سیامک صاحبی ، حافظ پژوه، هنر پژوه ، فرهنگ پژوه ، زبان شناس وی تصریح کرد: زمانیکه به دیوان خواجه مراجعه کنیم با ملمعی مواجه هستیم که هنرنمایی کرده و فارسی ، شیرازی و عربی را درهم آمیخته و شعر سروده است، به طور مثال: سبت سلمی بصدغیها فؤادی/ و روحی کل یوم لی ینادی نگارا بر من بی‌دل ببخشای/ و واصلنی علی رغم الاعادی حبیبا در غم سودای عشقت/ توکلنا علی رب العباد امن انکرتنی عن عشق سلمی/ تزاول آن روی نهکو بوادی که همچون مت به بوتن دل و ای ره/ غریق العشق فی بحر الوداد و پی ماچان غرامت بسپریمن/ غرت یک وی روشتی از امادی غم این دل بواتت خورد ناچار/ و غر نه او بنی آنچت نشادی دل حافظ شد اندر چین زلفت/ بلیل مظلم و الله هادی صاحبی عنوان کرد: این نکته مهم را بگوییم که،  اینکه برخی عبارات در قالب مثل از شعر حافظ وارد زندگی روزمره مردم و فرهنگ عامه شده است و یا اینکه این سخنان در زبان مردم بوده است و حافظ آن را وارد شعر کرده به راحتی قابل بررسی نیست. اما به فرض اینکه مردم آن زمان شیرازی صحبت می‏کردند، پس ضرب المثل ها نیز شیرازی بوده است و می ­شود ب‏پذیریم که تولیدات زبانی حافظ در بازخوانی‏ های فارسی­ زبانان گزینش شده و به کارگرفته شده است. ماننداین بیت؛ زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی/ چرا عاقل کندکاری که بازآرد پشیمانی، مصرع دوم به عنوان ضرب المثل استفاده شده است، یا در بیت؛ هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست، مصرع دوم گزینش و استفاده شده است. وی تاکیدکرد: من در این خصوص معتقد هستم که حاصل تولید زبانی فرهنگی حافظ تاثیری در جامعه گویش وران فارسی گذاشته است، قبول عام یافته و در اثر گزینش های گفتمانی جامعه به یک بازتولید و نهادینگی فرهنگی منجر شده است. حافظ با اتخاب واژگان و واج ها لایه ای ادراکی به شعر خود افزوده است این زبان شناس در پاسخ  به تاثیر استفاده از صامت ها و مصوت و آشنایی حافظ با موسیقی ازمنظر زبانشناسی در اشعار حافظ گفت:  بر اساس نظریه های رایج زبان شناسی ، زبان پدیده ای کاملا قرار دادی است، پس رابطه طبیعی میان نشانه­ های زبانی و معنی آن­ها لحاظ نمی‏ کنیم. به این ترتیب آواها و واج‏ ها نیز واحد‏های بی‏ معنا محسوب می‏شوند، اما وقتی ما با شعر فارسی و بحث زبان ادبی مواجه هستیم می­توان با رجوع به نظر اشخاصی چون الکساندر پوپ مدعی شد که میان فرم و معنا رابطه وجود دارد و هر نشانه ‏ای ما را به معنایی سوق می‏دهد. لفظ و مضمون جدا از هم نیستند و لفظ ظرفی است متناسب با محتوا که محتوا به رنگ آن ظرف درمی آید، از منظر این رویکرد، در شعر، صوت انعکاسی از معنا است و بر این اساس، برای برخی آواها نیز می­توان معنا ومفهوم قائل شد. به این ترتیب، می‏توانیم در اشعار حافظ نیز یک لایه زیبا شناختی جدید مبتنی بر رابطه میان واج آواها و معنای القایی متصور شویم. این پژوهشگر زبان و ادبیات توضیح داد:حافظ با گزینش هایی که انجام داده از میان  واژگان و واج های تشکیل دهنده واژگان با یک هوشمندی و با نبوغ خاص خود سعی کرده بهره ببرد و برای انتقال معنا و تاکید برمفهوم اصلی و یا انتقال احساس و افزایش ریتم موسیقیایی شعر و انسجام استفاده کرده است. وی تصریح کرد: ما در این بحث نمی‏دانیم که شاعر همین نظر را دارد یا نه، اما می‏دانیم که حافظ آگاهانه انتخاب کرده است، به طور مثال در این بیت می‏گوید، رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود، آیا با تکرار حرف «س» به سکوت دعوت می‏کند یا می‏خواهد راز داری را نشان دهد، یا در بیتی دیگر می گوید؛ چشمم از آینه داران خط و خالش باد/ لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد، آیا استفاده از حرف «ب» نشان از بوسه دارد یا خیر. این زبان شناس در پایان گفت: اینگونه برداشت‏ ها یک بخشی از تفسیرگری ماست و براساس تعاملی خلاق میان متن و تخیل مخاطب. در کل، بر اساس برخی نظریه های قایل به رابطه صوت و معنا در شعر، حافظ با بهره­ بردن هوشمندانه از امکانات گزینش و آمیزش واجی و استفاده از آنها برای بیان مفاهیم لایه­ ای ادراکی و زیباشناختی به شعر خود افزوده است.

 

کد خبر 156957

 

مطالب مرتبط

دیدگاه ها

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید