در گفت وگویی اختصاصی با پیام خبر مطرح شد؛
هنر نزد حافظ یک سپهر معنایی است/حافظ فیلسوف هنر نیست
سیامک صاحبی، پیرامون ارتباط هنرمدرن و زیبا شناسی مدرن با مفهوم هنر نزد حافظ به خبرنگار پیام خبر گفت: فلسفه هنرمدرن و زیباشناسی مدرن، از آرای دکارت و کانت سرچشمه می گیرند و در فلسفه زیباشناسی مدرن، هنر و زیبایی در ارتباط با سوژه معنا پیدا می کند، سوژه ای که مراد از آن انسان است. این زبانشناس ادامه داد: از منظر فلسفه هنرمدرن، اثر هنری ابژه ای است در ارتباط با سوژه انسانی، یعنی اینکه هنر در ارتباط با احساسات و ادراکات انسان معنا می یابد و از همین رو، این شیوه ادراک و احساس و تجربه زیسته فردی و جمعی انسان است که منجر به تولد اثر هنری می شود و همین احساسات و ادراکات و تجربیات انسان هست که به دریافت و تفسیر و بازیابی اثر هنری منجر می شود. وی افزود: اما مفهوم زیبایی شناسی هنری و نگاه به هنر در سنت شرق، در ایران و خاور دور، در دنیای اسلام و دنیای مسیحیت؛ با فلسفه هنرمدرن هم جهت نیست. در آنجا اثر هنری ساحتی وجود شناختی دارند. این نشانه معناشناس گفت: در شرق مفاهیم هنر و زیبایی به امور جهان، حقیقت جهان و با کل هستی پیوند خورده اندو در این سنت، هنر تجلی جمال الهی در آیینه خیال هنرمند است. مفهوم هنر در زیباشناسی اسلامی بیان یک حقیقت معنوی به بهترین فرم و شکل ممکن آن با بهره بردن از بهترین ابزار (شعر، معماری و ...) می باشد. در تاریخ هنراسلامی نیز از هنر به معنای فضیلت، کمال، دانش، تقوا، جوانمردی و فتوت به کار رفته است. این استاد دانشگاه اضافه کرد: پس در مواجهه با مفهوم هنر از منظر زیباشناسی مدرن و زیباشناسی شرقی با دوسویه ی متفاوت روبرو هستیم و بالطبع، تفکر و سنت هنری غالب در زمانه ای که شعر حافظ در بطن و متن آن سروده میشود ناظر به همین نگاه هنر به مثابه بازنمود حکمت و بیان یک حقیقت معنوی می باشد. از همین رو نیز هست که می شود شاعر، معمار و موسیقیدان را در زمره حکما برشمرد. دکتر صاحبی تصریح کرد: در بحث از رابطه مفهوم هنر نزد حافظ و فلسفه هنر معاصر، بایست بر این نکته تاکید ورزید که حافظ فیلسوف هنر نیست که نظریه هنری صادر کرده باشد و یا در خصوص مفاهیم و ارزشهای زیباشناسی سخن گفته باشد، بلکه حافظ در کار یک تولید زبانی خیال انگیر، خلاق و بدیع است. مخلص کلام آن که: وقتی از فلسفه هنر مدرن صحبت میکنیم از یک نگرش سوژه محور و انسان محور صحبت میکنیم اما وقتی از گفتمان هنری مسلط در قرن 8 هجری قمری صحبت میکنیم، هنر تجلی جمال الهی، بیان حقیقت و بازنشانی امر حِکمی می باشد. بر همین قرار، مفهوم هنر و امر زیبا در عصر حافظ از اساس و بنیان با نگرش زیباشناسانه عصر مدرن به هنر متفاوت است و بایست بگوییم دو راه متفاوت را در پیش داشته اند و ارتباطی با یکدیگر ندارند. البته این موضوع نافی آن نیست که در مبحث تفسیر و مواجه با متن از امکانات و رویکردهای هرمنوتیک مدرن بهره ببریم. هنر نزد حافظ به یک سپهر معنایی است این پژوهشگر و زبانشناس در پاسخ به این سوالات که حافظ هنر را به چه معنا به کار برده است و اگر از اهل هنر سخن میگوید آیا منظور همان اهل عرفان هستند و آیا حافظ به هنر معنای عرفانی بخشیده است؟ گفت: در یافتن پاسخی برای این پرسش نخست از یک روش شناسی متناسب بهره ببریم که کمتر متهم به تفسیرات «مِن عندی» بشویم. از همین رو، مطالعه شبکه نشانگانی و شبکه معنایی واژگان، بهره جستن از همنشینی های واژگانی و امکانات جانشینی در کلام، تقابل ها و تباین ها، گزینش ها و آمیزش های واژگانی، دلالت های صریح و ضمنی، مطالعه ترکیبات ساخته شده از واژه مورد نظر، و دیگر روال های کشف معنا در حوزه ی شعرشناسی میتواند به ما کمک کند تا وجه غالب و روند کلی مفهوم هنر نزد حافظ را بیابیم. صاحبی عنوان کرد: هنر نزد حافظ یک ارجاع ثابت ندارد و یک امر مشخص و واحد نیست. در حقیقت هنر نزد حافظ به یک سپهر معنایی ارجاع میدهد و ما با یک تکثر در معنا و چند معناگونگی مواجه هستیم اما با همه این احوال از یک وجه غالب و روند کلی و مفهوم مسلط می توان صحبت به میان آورد. وی ادامه داد: در ابیاتی حافظ از فن شعر سخن می گوید و مدلول لفظ هنر در آن ابیات یکی از صنایع ظریفه است. به عنوان نمونه در بیت: اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست/ زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست، حافظ درباره تولید زبانی و شعر به مثابه هنری کلامی سخن به میان آورده است یا در بیت: حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی/ هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت، فصاحت کلام و بلاغت شعری مورد نظر است. اما در ابیات دیگر اشعار حافظ هنر در معنای نیک اندیشی، فضل و دانش و تقوی، حکمت، حسن خلق و وفا خرمدلی، عاری از تزویر و ریا بودن نیز آمده است. کمال سر محبت ببین نه نقص گناه/ که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو/ نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود/ تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است/ حیوانی که ننوشد می و انسان نشود شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش/ گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم در تقابل هنرمند و بی هنر، مثبت اندیش و منفی نگر آن کس که نقص گناه میبیند و نفی حکمت می کند بی هنر است و آن که کمال سر محبت میبیند و واقعگرایانه با جهان پیرامون خود مواجهه می کند برخوردار از هنر. صاحبی افزود: هنر در نگاه حافظ زیبایی نیز معنا می شود، ، زیبایی را به هنر برمی گرداند و میگوید اکنون که خصلت نکورویی هست به دنیای هنر دلدادگی و دلبری وارد شده است. هنر نزد حافظ در غالب اشعار عاشقی است این حافظ پژوه افزود: اما در غالب ابیات دیگر که لفظ هنر به کار رفته است، حافظ هنر را در معنای فن شریف عاشقی و حدیثی از دلبری و دلدادگی به کار میگیرد و هنر را با عشق ورزی معادل می داند. آنجا که میگوید: بکوش خواجه و از عشق بینصیب مباش/ که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری و آنان که اندک مایهای از حسن دارند را هم به واردی هنر عشقورزی فرا میخواند: چون شمع نکورویی در رهگذر باد است/ طرف هنری بربند از شمع نکورویی و کمال هنر را در خوشدلی و خرمدلی و نیکو صورتی و نیکو سیرتی میداند: آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست/ چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک/ لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست و هشدار میدهد که به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عشق ورزی و کار و بار دلداری بی بهره است و بایست نمرده بر او به فتوای حافظ نماز برد. لطیفهایست نهانی که عشق از او خیزد/ هزار نکته در این کار و بار دلداریست قلندران حقیقت به نیم جو نخرند/ قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست حافظ پا را فراتر می گذارد و طی اعلامیه ای که صادر می کند، عنوان می دارد که عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش/ تا بدانی که به چندین هنر آراستهام. در حقیقت، هنر چمدان واژه ایست که عشق و شباب و رندی را در خود دارد. ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش/ پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را در جایی دیگر نیز می گوید؛ عشق میورزم و امید که این فن شریف/ چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود مسلمانان مرا وقتی دلی بود/ که با وی گفتمی گر مشکلی بود ز من ضایع شد اندر کوی جانان/چه دامنگیر یا رب منزلی بود هنر بیعیب حرمان نیست لیکن/ ز من محرومتر کی سائلی بود مرا تا عشق تعلیم سخن کرد/ حدیثم نکته هر محفلی بود صاحبی در جمع بندی پاسخ به این سوال چنین مطرح کرد که : به این ترتیب میبینیم در سپهر معنایی مورد ارجاع لفظ هنر نزد حافظ وجه غالب و روند مفهومی کلی به سمت عشق و کار و بار دلداریست. البته تفسیر عشق با مخاطب شعر است و وی می تواند در هر سطحی متن را معنا کند و یا از خود متن کمک گرفته و در درون خود متن تفسیری برای عشق و عشق ورزی به مثابه یک هنر بیابد و ما در اینجا ورودی به این مبحث نخواهیم داشت. فارسی زبان شاعری این سرزمین است صاحبی در پاسخ به این پرسش که آیا زبان عامیانه با زبان ادبی در اشعار حافظ همنشینی و همبستگی دارد عنوان کرد: ابتدا باید این را مشخص کنیم که آیا در مورد گفتار روزمره مردم صحبت میکنیم یا خیر و آیا در خصوص زبان قشر خاصی سخن میگوییم یا خیر، آیا گفتار روزمره افراد را در برابر شعر قرار میدهیم؟ یا اینکه زبان مردم کوچه و بازار عصر حافظ را در برابر زبان شعر حافظ قرار می دهیم؟ منظور از کلام عامه کدام است؟ وی ادامه داد: در این خصوص نکته ای که نمیتوان نادیده گرفت این است که زبان فارسی، زبان میانجی تاریخی مردم ایران است، در میان گویش های مختلف و زبان هایی که در حوزه فرهنگی ایران رایج است زبان فارسی یک رشته واصل میان آنهاست و کمک میکند مردم در ایران فرهنگی با هم در ارتباط باشند. فارسی در حقیقت زبان مکاتبات درباری ، زبان اداری، و زبان شاعری در این سرزمین است. یعنی در حقیقت حافظ و سعدی با این زبان شعر میگویند، اما زبان حافظ و سعدی درکوچه و بازار و با اهل و عیال خانه فارسی نیست و به گویش شیرازی میانه قدیم تکلم میکنند. این فرهنگ پژوه افزود: گونه زبانی عامه مردم روزگار حافظ گویش شیرازی است، مردم عصر حافظ و سعدی یعنی قرن7 و 8 تا قرن 11 که «شاه داعی الله» و «بوسحاق ابوالاطعمه» شعر سروده اند مردم در کوی و برزن شیرازی صحبت میکنند. پس مردم عامه عصر حافظ فارسی صحبت نمیکردند و فارسی زبان شاعری است. وی تصریح کرد: زمانیکه به دیوان خواجه مراجعه کنیم با ملمعی مواجه هستیم که هنرنمایی کرده و فارسی ، شیرازی و عربی را درهم آمیخته و شعر سروده است، به طور مثال: سبت سلمی بصدغیها فؤادی/ و روحی کل یوم لی ینادی نگارا بر من بیدل ببخشای/ و واصلنی علی رغم الاعادی حبیبا در غم سودای عشقت/ توکلنا علی رب العباد امن انکرتنی عن عشق سلمی/ تزاول آن روی نهکو بوادی که همچون مت به بوتن دل و ای ره/ غریق العشق فی بحر الوداد و پی ماچان غرامت بسپریمن/ غرت یک وی روشتی از امادی غم این دل بواتت خورد ناچار/ و غر نه او بنی آنچت نشادی دل حافظ شد اندر چین زلفت/ بلیل مظلم و الله هادی صاحبی عنوان کرد: این نکته مهم را بگوییم که، اینکه برخی عبارات در قالب مثل از شعر حافظ وارد زندگی روزمره مردم و فرهنگ عامه شده است و یا اینکه این سخنان در زبان مردم بوده است و حافظ آن را وارد شعر کرده به راحتی قابل بررسی نیست. اما به فرض اینکه مردم آن زمان شیرازی صحبت میکردند، پس ضرب المثل ها نیز شیرازی بوده است و می شود بپذیریم که تولیدات زبانی حافظ در بازخوانی های فارسی زبانان گزینش شده و به کارگرفته شده است. ماننداین بیت؛ زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی/ چرا عاقل کندکاری که بازآرد پشیمانی، مصرع دوم به عنوان ضرب المثل استفاده شده است، یا در بیت؛ هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست، مصرع دوم گزینش و استفاده شده است. وی تاکیدکرد: من در این خصوص معتقد هستم که حاصل تولید زبانی فرهنگی حافظ تاثیری در جامعه گویش وران فارسی گذاشته است، قبول عام یافته و در اثر گزینش های گفتمانی جامعه به یک بازتولید و نهادینگی فرهنگی منجر شده است. حافظ با اتخاب واژگان و واج ها لایه ای ادراکی به شعر خود افزوده است این زبان شناس در پاسخ به تاثیر استفاده از صامت ها و مصوت و آشنایی حافظ با موسیقی ازمنظر زبانشناسی در اشعار حافظ گفت: بر اساس نظریه های رایج زبان شناسی ، زبان پدیده ای کاملا قرار دادی است، پس رابطه طبیعی میان نشانه های زبانی و معنی آنها لحاظ نمی کنیم. به این ترتیب آواها و واج ها نیز واحدهای بی معنا محسوب میشوند، اما وقتی ما با شعر فارسی و بحث زبان ادبی مواجه هستیم میتوان با رجوع به نظر اشخاصی چون الکساندر پوپ مدعی شد که میان فرم و معنا رابطه وجود دارد و هر نشانه ای ما را به معنایی سوق میدهد. لفظ و مضمون جدا از هم نیستند و لفظ ظرفی است متناسب با محتوا که محتوا به رنگ آن ظرف درمی آید، از منظر این رویکرد، در شعر، صوت انعکاسی از معنا است و بر این اساس، برای برخی آواها نیز میتوان معنا ومفهوم قائل شد. به این ترتیب، میتوانیم در اشعار حافظ نیز یک لایه زیبا شناختی جدید مبتنی بر رابطه میان واج آواها و معنای القایی متصور شویم. این پژوهشگر زبان و ادبیات توضیح داد:حافظ با گزینش هایی که انجام داده از میان واژگان و واج های تشکیل دهنده واژگان با یک هوشمندی و با نبوغ خاص خود سعی کرده بهره ببرد و برای انتقال معنا و تاکید برمفهوم اصلی و یا انتقال احساس و افزایش ریتم موسیقیایی شعر و انسجام استفاده کرده است. وی تصریح کرد: ما در این بحث نمیدانیم که شاعر همین نظر را دارد یا نه، اما میدانیم که حافظ آگاهانه انتخاب کرده است، به طور مثال در این بیت میگوید، رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار/ دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود، آیا با تکرار حرف «س» به سکوت دعوت میکند یا میخواهد راز داری را نشان دهد، یا در بیتی دیگر می گوید؛ چشمم از آینه داران خط و خالش باد/ لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد، آیا استفاده از حرف «ب» نشان از بوسه دارد یا خیر. این زبان شناس در پایان گفت: اینگونه برداشت ها یک بخشی از تفسیرگری ماست و براساس تعاملی خلاق میان متن و تخیل مخاطب. در کل، بر اساس برخی نظریه های قایل به رابطه صوت و معنا در شعر، حافظ با بهره بردن هوشمندانه از امکانات گزینش و آمیزش واجی و استفاده از آنها برای بیان مفاهیم لایه ای ادراکی و زیباشناختی به شعر خود افزوده است.