به گزارش پیام خبر، سوژه این یادداشت، پیرمردی چوپان به نام علمدار راستگو، زاده چاهورز در شهرستان لامردِ فارس است که آشیانش، کوه؛ و آواز محبوبش، باد بهاری و صدای کبک و گاهگداری نمنمکی باران در کوههای گرم و خشک جنوب فارس بود که به کوه بُل معروف است. متاسفانه گذر زمان و کوتاهی همنوعان، دست به دست هم داد تا این پیرمرد ناشناس با توانایی بیهمتا، در طول زندگانی کمتر شناخته شود و آن جایگاهی که درخور اوست را نیابد تا اینکه چهره در نقاب خاک کشد. اما چرا او را مخاطب قرار دادهایم و چرا شایسته است که در باب منزلت ایشان قلمفرسایی کرد؟! فراز این یادداشت در ویژگی متمایزکننده او نهفته بود که سبب شد تا از دلِ هیچ و تقریبا هیچ به معنای مرسوم امروزین، به معرفتی دست یابد که متونی مانند قرآن و آثار شاعرانی مانند حافظ، سعدی، نظامی، مولانا و ... را از متن و معنا به خاطر بسپارد و کممانند به تفسیر بنشیند. این خصیصه ممتاز که ناشی از حافظه بیهمتای او بود کار را به جایی رساند که او را در اواخر عمر از دل کوههای جنوب بَرکَند و به استودیو برنامه هزارداستانِ شبکه نسیم با مجریگری رضا رفیع کشاند. بیشک استعداد خدادادی این شبان روستازاده همنشین با کوه و دشت را نمیتوان انکار کرد اما به همین میزان هم نمیتوان نقش درد و رنجها و محرومیتهای دوران نوجوانی و جوانی او را در روند والایش و تجلی آن مصائب در عرصه شعر و شاعری نادیده گرفت چرا که در وجودش به معنای تام و تمام حلول یافته بود. شعر به مانند خون در رگهای او در جریان بود و جلوه عرفانی در روح و روان او رسوخ کرده بود. ماحصل آن، مردی رها از قید و بندهای مرسوم، و وارسته از ملزوماتی بود که انسان امروز، هر لحظه با آن دست به گریبان است. این طِی طریقی که امثال علمدار کردهاند در باطنشان چنان انقلابی خلق میکند که بیگمان به معراج رفتگان میمانند و ساحت ذهن و وجودشان، مملو از خِیر و سازش میشود. همین طی طریق عارفانه، ریشه داشتن در ادبیات و معارف و برخی خصایص نیکوی دیگر که سرآمد آنان، سادهزیستی و متانت و تواضع بود، سبب شد که در چهلمین روز درگذشت این چوپان ادیب و در مراسم رونمایی از کتاب یادنامه ایشان تحت عنوان "علمدار سخن"، مشاهیر و فرهنگوران جنوب فارس مانند راشد انصاری و احمد اکبرپور در کنار اهالی فرهنگدوست شهرستانهای لامرد و مهر و لار، تابلوی یادبودی را خلق کنند که مصداق بارز کلام سعدی، سخنور بیبدیل ادب پارسی است که فرمودند «هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند»، هر چند که جسمش در این وادی نباشد.