چهارشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ | ۱۴ شوّال ۱۴۴۵ قمری | ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
هدر بالا
  1. فرهنگ و ادب
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۳۳
زمان مطالعه: 9 دقیقه
هر اثر هنری محلی برای مقابله نظرات مثبت و منفی بوده و هست در این میان سینمای اصغر فرهادی به عنوان سینمایی فراگیر در میان مخاطبان مختلف همواره در مرکز جدال بوده است، نوید جعفری نویسنده و منتقد به پیشینه این ماجرا پرداخته است.

به گزارش پیام خبر، وقتی بالاخره صبر اصغر فرهادی هم بعد از سالها لبریز شد و لب به شکوه گشود مجددا این پرسش اساسی در ذهنم نقش بست که اصولا توقع ما از یک هنرمند، یک اهل فرهنگ و هنر ، نویسنده یا هر آدم دیگری که حرفه اش فرهنگی و هنری چیست؟ اصولا تقسیم بندی که عده ای را سلبریتی های رنگ و وارنگ می کند و عده ای ای را بدل به بدنه تفکر از کجا نشات می گیرد؟ اصغر فرهادی همیشه نوشته ، فیلم ساخته و با هر اثرش دریچه ای تازه را به روی ما در مورد جهان پیرامون مان و آدمها گشوده است. در همه این سالها موافقانی داشته و بالطبع مخالفانی ، برخی از موافقان فیلم هایش را دوست دارند ، برخی شخصیت خودش را و جمعی هر دو را و در میان مخالفان عده ای از پیشرفت او آزرده اند ، عده ای ضعف خود را در موفقیت او جستجو می کنند و برخی از شخصیت او ناراضی هستند. اما آنچه مسلم است این است که چه در بین موافقان و چه مخالفان هستند عده ای که دقیقا دلیل احساس شان را نمی دانند. همان افرادی که در طی این سالها سینمای فرهادی را تله تئاتر هایی فیلم شده نامیدند تا مخالفانی که برای زیر سئوال بردن فرهادی حتی تا نفی مراسم اسکار و مابقی جشنواره ها پیش رفتند. شاید دلیل اصلی مخالفت با فرهادی خود او و فیلمهایش نیست ، اصولا اینکه او برای سینمای ایران دو اسکار ارزشمند به ارمغان آورده هم چندان محل اختلاف نیست بلکه دلیل اصلی شاید توقعی است که این گروه از فیلمسازان مقبول خود برای چنین موفقیتی داشتند و عملی نشده که با تمام حمایت های همه جانبه توان خلق اثری جهان شمول را نداشته اند پس او را متهم به سیاه نمایی می کنند و خود جشنواره ها را خار می شمارند و در مقابل برخی که توقع داشتند فرهادی در کنار فیلمسازی در نقش یک ناطق سیاسی حرف های مطلوب آنها در پشت هر تریبونی به زبان بیاورد او را متهم به سفید نمایی از وضعیت موجود می کنند که تمام حقایق را نمی گوید ، بی آنکه توجه کنند وظیفه فیلمساز و اصولا هنرمند نشان دادن همه مشکلات و ضعف ها نیست ، اصولا هر اثری هنری گنجایشی متناسب با موضوع و محتوا دارد و مگر می شود همه عصاره یک فرهنگ یا یک جامعه را در یک فیلم سینمایی بازنمایی کرد ؟ فرهادی هوشمندانه در همه سالها کوشید فقط فیلم بسازد و در هر فیلم اگر حرفی دارد از طریق تصاویر بیان بکند. همانگونه که در همه فیلمهایش با احترام قلبی از موسیقی شجریان که موسیقی ممنوع فضای رسمی بود استفاده کرد ، به بخش های از جامعه و رفتارهایی اشاره کرد که عملا نادیده گرفته شده است ، در مراسم عباس کیارستمی حرف دل همه را زد ، در جدایی نادر از سیمین مهاجرت را به قضاوت مخاطب گذاشت و .... بی تردید هر اثر هنری نقاط قوت و ضعفی دارد ، وظیفه منتقد رمزگشایی از همین هاست ، در قهرمان آخرین ساخته فرهادی هم بسیاری همانند سایر آثار سینمایی به نقد درون مایه اثر و بررسی زوایای پیدا و پنهان آن کردند ، مخاطبان هم در صفحات مجازی همین کار را کردند اما ماجرا از جایی آغاز می شود که گویی همه چیز همه آنچه در این سالها گفته و شنیده شده است به یکباره به تیغی نه بر علیه فیلم که بر علیه خود فرهادی می شود و اینجاست که باید پرسید توقع ما از هنرمند چیست ؟ این ماجرا و قضاوت و این یکی کردن خالق و خود اثر ریشه ای به وسعت تاریخ دارد ، همانگونه که همچنان مرام و منش سعدی و حافظ را عده ای در اشعار آنها دخالت می دهند یا در دوران معاصر بسیاری از هنرمندان و ادیبان از این گزند در امان نبوده اند. اما چرا نمی توان اثر هنری یا ادبی را بصورت مفرد مشاهده کرد، از آن لذت برد یا نبرد و آن را تحلیل و نقد کرد؟ چرا همواره شخصی ترین خصوصیات خالق اثر وارد تحلیل و نقد ما می شود تا جایی که اصل ماجرا در درجه چندم اهمیت قرار می گیرد؟ دلیل اصلی را آیا باید در نوع نگاه و تفکر جمعی ما جستجو کرد یا این رویه در همه جای جهان مسبوع به سابقه است؟ آنچه از بررسی سالیان در هنر ایران می توان دریافت این است که این رویه در کشور ما به شکلی جدی تر و کهن تر وجود داشته و همان نگاه تاریخی است که تا امروز ادامه پیدا کرده است. همان نگاهی که باعث می شود فرهادی از خودش و فیلمش گذر کند و در یادداشت نهایی اش تاکید کند که هیچ مشکلی با لغو معرفی فیلمش به اسکار ندارد و «دیگر برایم سرنوشت فیلمی که با جان و دل ساخته‌‌ام، مهم نیست». آنچه از بررسی مطالب منتشره در خصوص فرهادی بر می آید این است که جمع کثیری توقع دارند فرهادی در جایگاه یک سیاست مدار و با همان نگاه حرف های مردم را پشت تریبون فریاد بزند ، این جماعت نشان دادن معضلات را در خود اثر کافی نمی دانند و توقع دارند خود خالق اثر هم هرجا و در هر تحول و اتفاق اجتماعی دست به قلم شود بیانیه بنویسد ، سخنرانی کند و ... اما فرهادی از ابتدا مشخص کرده که نمی خواهد در دام سیاست بازی بیفتد، معتقد است اگر حرفی برای گفتن دارد باید در دل اثرش به آن بپردازد. پس این جماعت چون توقع شان برآورده نمی شود دست به عمل متقابل می زنند ، فرهادی را از هر طریق مورد هجمه قرار می دهند ، او را وابسته به جریان سفارشی سینما می دانند و او را فیلمسازی محافظه کار می خوانند. در مقابل همان گروهی که توقع داشته فرهادی در اسکار اول پشت تریبون برود و جهان را مورد هجمه قرار دهد وقتی می بینند او از صلح و صلح دوستی مردمش حرف می زند او را فیلمساز جشنواره ای و وابسته به جریان فیلمسازی غربی می دانند همانگونه که سینمای کیارستمی و ... را به همین برچسب نامیدند. همان گروه وقتی فرهادی در اعتراض به سیاست های ترامپ برای دریافت اسکار دوم حاضر نمی شود ، حاضر به عقب نشینی نمی شوند و این را هم بازی دیگری در جهت محبوبیت میان غربی ها می نامند. فرهادی در خارج از کشور فیلم می سازد ، عده ای مجددا او را مورد هجمه های مختلف قرار می دهند که با دلارهای بیگانه فیلم می سازد به جای آنکه در موطنش فیلم بسازد و وقتی مجددا باز می گردد تا در این سوی خاک فیلم بسازد مجددا همان تهمت ها را به سوی او روانه می کنند. در این میان فرهادی هم همانند بیضایی ، تقوایی و ... جایی صبرش لبریز می شود تا بر خلاف مرام همیشگی اش جوابیه ای بدهد که مسلما باید منتظر طوفان های داخلی و خارجی اش بود. در نهایت فرهادی هر کاری بکند مسلما مورد هجمه دسته ای قرار خواهد گرفت چه بخواهد و چه نخواهد و غم انگیز تر از همه اینجاست که برخی از طرفداران سینمایش تحت تاثیر همین تبلیغات او را به شکلی غیر از آنچه هست خواهند دید و قضاوت خواهند کرد. همین داستان فرهادی را با بسیاری از نویسندگان، کارگردانان و بازیگران مقایسه کنید، در اکثر موارد خود اثر فدای قضاوت ها پیرامون خالق اثر می شود، همانگونه که در دوره ای فیلم های بیضایی مجوز ساخت نمی گیرد ، نمایشنامه هایش خاک می خورد و در نهایت ناچار به مهاجرت می شود. تقوایی تن به هر نگاه استثمار گرانه جریان تهیه کنندگی نمی دهد پس ناچار به خانه نشینی می شود در حالی که مستقل ترین و کاربلد ترین کارگردان سینمای ایران است. در این میان این خود ما هستیم که در حال دور کردن فرهادی از خودش و اثرش هستیم، جامعه ای که به جای توجه به ذات اثر و ساخته های او همه توان مان را بر روی آنالیز شخصیت فرهادی کرده ایم تا جایی که او را بدل به توقع خودمان کنیم و این نتیجه ای جز این ندارد که فرهادی یا به سرنوشت تقوایی و بیضایی دچار شود یا سرنوشت کیمیایی، یا مهاجرت کند ، یا خانه نشین شود و یا سعی کند فیلمی بسازد که همه به اندازه خود از آن بهره ای ببرند بی آنکه خم به ابروی کسی بیاید و در نهایت اثرش بدل به ترکیبی از همه چیز شود که نه سیخی بسوزد و نه کبابی. آنچه که فرهادی به آن معتقد نیست و همواره سعی کرده نظریه و نگاه شخصی ایده محورانه خودش را ثبت و ارائه دهد. تلخ ترین واقعه در دل بیانیه سراسر بغض فرهادی اینجاست که گویی عده ای بالاخره موفق شدند او را از قامت فیلمسازی که هرگز جز در آثارش سخن نمی گفت خارج کنند تا حرف های انباشته در دلش را امروز بزند، حرف هایی که چندان بوی امید نمی دهد که ما استاد فرصت سوزی ها و فراری دادن نخبه های مان هستیم. این بخش از بیانیه اصغر فرهادی به نظرم غم انگیز ترین و تلخ ترین حرف های فیلمسازی است که همیشه تلاشش بر ساختن اثری هنری با احترام به شعور مخاطب اش در سرزمین مادری بوده است: «دیگر برایم سرنوشت فیلمی که با جان و دل ساخته‌ ام، مهم نیست؛ چه در ایران، چه در بیرون از ایران. این فیلم ساخته شده است و اگر جانی داشته باشد می‌ ماند، اگر نه، فراموش می‌ شود. متاسفم که تلاشم برای ماندن در ایران، ساخت فیلم در ایران و نمایش آن در ایران، این تعبیر را با خود همراه دارد که او در حال یک بازی دوسویه است. من همواره با تمام وجودم نوشته‌ ام و فیلم ساخته‌ ام. کسانی که از نزدیک مرا می‌ شناسند می‌ دانند همیشه عاشق زندگی در میان این مردم و فیلم ساختن برایشان بوده‌ ام، با آن که امکان کار و زندگی در هر جای دیگر از دنیا و به دور از حاشیه‌ ها را داشته ام. اما گویی این بار تلاشی گسترده از هر سوی در کار است تا این عشق و امید به سمت دلسردی برود» این شاید اصلی ترین درد هنرمند در مقابل جامعه باشد. این بار قهرمان خود فرهادی است که گویی باید سرنوشتی همانند قهرمان فیلمش را ایفا کند و افسوس که کسی حرف او را نمی شنود.  

 

کد خبر 161240

 

دیدگاه ها

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید