جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ | ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری | ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
هدر بالا
  1. عکس
شنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۰ ۰۰:۳۲
سینمای ایران مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده است، سینمای گیشه و بدنه که از ابتدا تکلیفش را روشن کرده است و در این میان سینمای جدی تر و اجتماعی همواره مورد آماج حمله های ممیزی و تهمت سیاه نمایی بوده است. نوید جعفری منتقد و کارگردان به بهانه اکران فیلم بی همه چیز به این اثر پرداخته است.

روستایی قبل از انقلاب فردی خان‌ زاده با نام امیر به عنوان قاضی محلی در روستا فعالیت می‌ کند و به خاطر سابقه خوبی که داشته، مردم به او اعتماد کامل دارند و بخش مهمی از کارهای روستا را به امیر سپرده‌اند. حال پس از سال‌ها یکی از اهالی روستا با نام لیلی وارد می شود ... این خلاصه فیلم بی همه چیز به کارگردانی محسن قرائی کارگردان جوان سینما است. به گزارش پیام خبر، بی همه چیز فیلمی ایرانی در ژانر درام اجتماعی محصول سال ۱۳۹۹ است. این فیلم در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور داشته‌است و توانست ۵ سیمرغ بلورین جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران، بهترین طراحی لباس، بهترین موسیقی متن ،بهترین فیلمنامه اقتباسی و تدوین را از آن خود کند. محسن قرائی (زادهٔ ۷ بهمن ۱۳۶۲) کارگردان فیلم و فیلم‌نامه‌نویس ایرانی است. او در دانشگاه تهران در رشتهٔ مهندسی عمران تحصیل کرده‌است. قرائی در سی و هفتمین دورهٔ جشنوارهٔ فیلم فجر برندهٔ سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم قصر شیرین شد و «بی همه چیز » سومین اثر وی در مقام کارگردان است . فیلمی که ستاره های بسیاری همانند پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، هادی حجازی فر و باران کوثری را گرد هم آورده تا روایتگر داستانی باشد که این بار آیینه را در مقابل مردم گرفته است. داستان فیلم بی همه چیز برگرفته از ملاقات با بانوی سالخورده نمایشنامه معروف فریدریش دورنمات است که در ایران هم توسط هنرمندان مختلف به روی صحنه رفته است . در نمایشنامه، زنی متمول به شهر کوچک محل زادگاهش برمی‌گردد تا از عشق سال‌های دور خود انتقام بگیرد؛ و در پی پیشنهادش در فاصله‌ای کوتاه رفتار مردم تحت تاثیر این پیشنهاد با مرد تغییر می‌کند…. که در اثر محسن قرایی شاهد روستایی هستیم که در آستانه حمله ملخ ها است و تنها محل درآمد مردمانش ، معدن قدیمی فروریخته است و چشم امیدشان به حضور زنی است که به دیدار زادگاهش آمده است ، زنی موفق و ثروتمند که برای کمک آمده اما با شرطی که قربانی بزرگی را می طلبد. اقتباس از آثار مختلف همواره چالشی اساسی در مقابل آثار خصوصا سینمایی بوده است ، اکثر اقتباس های ادبی در سینما عملا ناقص مانده اند و همچنان اصل بهتر از اثر دوم به جا مانده است که همین امر هم به نوعی در «بی همه چیز » تکرار شده است. اگر ناصر تقوایی را صاحب موفق ترین نمونه اقتباس در فیلم « ناخدا خورشید» از داستان همینگوی بدانیم ،که بی شک مدیون فهم او از ادبیات است ، همچنان ضعف دانش کافی در راه اقتباس به چشم می خورد و محسن قرایی هم نتوانسته این مسیر را در سینمای ایران تغییر دهد. «بی همه چیز» هر چند برای فرار از ممیزی داستان را به دهه ۵۰ کشانده است اما در ادامه هیچ‌ تاکیدی بر زمان نمی کند تا شاید این بی زمانی را تقویت کند. محسن قرایی با تمرکز بر روابط ساده انسانی در این منطقه پیش زمینه های همذات پنداری را به خوبی به مخاطب عرضه می کند تا در زمان گره افکنی اصلی مخاطب را همانند اهالی روستا در یک موقعیت خطیر تصمیم گیری قرار دهد ، هرچند به نظر می رسد در جاهایی کفه ترازو از دست فیلمنامه نویس در رفته است و همین مورد باعث شکاف در روایت فیلم شده است تا جایی که بیشتر از آنکه مخاطب در دوراهی بماند به عمد توجه بیشتری به شخصیت مرد شده است تا در قضاوت همچنان در موضع برتر باقی بماند. به عنوان نمونه ما به شکل دقیق متوجه عمق اتفاقی که بین لیلی و امیر افتاده نمی‌شویم. در حالی که اصلی ترین و مهم‌ترین موضوعی که باعث شده تا چنین حس انتقام شدیدی که در لیلی شکل بگیرد عملا مطرح نمی شود تا لاجرم مخاطب در ذهن خود چیزی بسازد ، و شرایط حتی به سمتی می رود که او را زنی دیو‌انه‌ بدانیم که تصمیم گرفته به هر قیمت که شده جان امیر را بگیرد تا به انتقامش برسد. در صورتی که اصلی ترین عامل در شکل گیری درامی اینچنینی که بر انتقام استوار شده است و قضاوت را به چالش می کشد توجه به ماهیت اختلاف و درگیری آدمهاست و شاید اصلی ترین ایرادی که کارگردان و فیلمنامه نویس را از هدف نهایی دور می کند همین ساده انگاری باشد که تمام ماجرا را در چند دقیقه دیالوگ امیر و لیلی در دل معدن خلاصه می کند. قرایی در طول روایت داستان خطی اش بی آنکه از فلاش بک استفاده کند همه گذشته را در چند دیالوگ و گفتگو مطرح می کند ، داستانی که قرار است سه روز این روستا را به تصویر بکشد ، سه روزی که قهرمانی را به قربانی بدل می کند و کار را به جدالی برای بقا بدل می کند. مقدمه چینی و سیر منطقی داستان که از دقایقی پیش از جشن ورود مهمان آغاز می شود ، قابل توجه است . سعی شده بصورتی موجز آدمها را به مخاطب معرفی کند تا در در ادامه شاهد تصمیم و عمل آنها در مقام قضاوت باشیم اما به دلیل همان عدم توجه به دلایل اتفاق و گره اصلی عملا ناقص می ماند و آنچه در ادامه هست و مخاطب را پای فیلم می نشاند مرهون تلاش بازیگران اصلی و برخی لحظات کنش مند است که مخاطب را با خود همراه می کند. آخرین ساخته محسن قرایی در طراحی و فیلمبرداری فیلم قابل توجهی است ، اگر ایرادات فیلمنامه را مد نظر قرار ندهیم، ترکیب بندی و فرم اثر و طراحی های لباس و صحنه مخاطب را با خود همراه می کند ، سی دقیقه آغاز فیلم تا زمان پیشنهاد زن به زعم نگارنده یکی از بهترین دقایق این فیلم است که در ریتم و کشش کاملا مخاطب را درگیر می کند اما در ادامه به دلیل همان حفره داستانی کمی از این هیجان کاسته می شود و مخاطب تنها با یک گره افکنی به سمت پایان و‌ گره گشایی اصلی حرکت می کند. از سوی دیگر توجه بیش از حد به داستانک های موازی همانند داستان زن ( باران کوثری ) و گاوش و یا پسر به جا مانده از رابطه امیر و لیلی در جهت عمق بخشیدن به فیلم باعث شده تا در جاهایی ریتم کلی فیلم دچار لکنت شود. در حالی که پس از پایان فیلم متوجه می شویم حضور آنها در داستان عملا نقشی در اتفاق و ماجرا ندارد و گویی فیلمنامه نویس در پی آن بوده است خلا ناشی از نبود گذشته را به نوعی در زمان حال حل کند. در خصوص بازی بازیگران خصوصا گریم باران کوثری بسیار گفته شده است اما انچه در نهایت دیده می شود بازی تکراری کوثری در شمایلی جدید است که حتی حذف نقش او هم عملا تاثیری در کلیت فیلم ندارد و به جز بازی قابل قبول پرویز پرستویی ، هدیه تهرانی و بابک کریمی اکثر بازیگران در حال تکرار نقش های قبلی خود هستند . «بی همه چیز» اما نمونه موفق استفاده از بیان تصویری است ، استعاره هایی که از دل تدوین و کنار هم قرار گرفتن تصاویر بی کلام ، سخن می گویند ، نمونه ان را می توان در سکانس هجوم مردم به مغازه و تصویر زنگوله های آویزان و سکانس انگشت زدن مردم در حال گریه کردن و بالا گرفتن انگشت های جوهری بی آنکه قصد تغییر داشته باشند دید ، بیانی سینمایی که متاسفانه در بسیاری از آثار سینمایی مشاهده نمی شود و اتکای اصلی بر دوش بیان و دیالوگ افتاده است. فیلم در لایه های زیرین خود ، به داستانی می پردازد که شاید قصه مدام اشتباهات ماست ، مردمی که همچنان که تو را می بوسند در ذهن طناب دار تو را می بافند ، مردمی که در پی هر حادثه بی توجه به گذشته ، با همان حافظه تاریخی ضعیف عمل می کنند. قضاوتی که از پس سالیان سربرآورده تا این بار مردم را در موقعیتی قرار دهد که در ازای بهبود شرایط کسی را قربانی کنند ، مردمی که همگی در این رویداد نقش داشته اند و شاید اگر بی طرفی و سکوت گذشته شان نبود امروز این داستان در این روستا رقم نمی خورد. به هر روی «بی همه چیز» با تمام ضعف هایش در میان آثار بی دغدغه و ساده انگارانه و بعضا سفارشی جشنواره امسال ، همچنان فیلمی قابل تامل است ، قابل تامل از آن جهت که مخاطب و مردم را در یک سو قرار می دهد و پرسشی اساسی را مطرح می کند ، اینکه ما در زمان قضاوت چه می کنیم؟ اینکه تغییر جهت نگاه و رفتار مردم که از یک قهرمان قربانی می سازد همچنان در دنیای امروز ما ادامه دارد و انگار این ماییم که همچنان تن به باد سپرده ایم.   نوید جعفری - گارگردان و منتقد

 

کد خبر 168857

 

دیدگاه ها

شما هم می توانید نظرات خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید